[عشق به اخر خط]
پارت:12
اجوما:نگران نباش پسرم من مواظبش هستم
تهیونگ:باشه ممنون اجوما
اجوما:خواهش میکنم پسرم
تهیونگ:راستی...سوهی یکم فکر نکنم حالش اوکی باشه مراقبش باش لباس تمیز هم براش بزار
اجوما:باشه نگران نباش بیدارش میکنم و لباس تمیز هم براش میبرم
تهیونگ:ممنونم
تهیونگ ویو
رفتم از عمارت بیرون حدس میزدم سوهی عاشق خوراکی باشه
برای همین رفتم کلی خوراکی مختلف براش گرفتم
دیگه حدود ۲۰دقیقه گذشته بود که خرید هام تموم شد و رفتم سمت عمارت فکر میکردم هنوز توی وان حموم باشه ولی با یه تیشرت سفید نسبتا بلند روی تخت دیدمش..
تهیونگ:خوابیدی بیب؟
سوهی:.....
تهیونگ:اه پس خوراکی ها و میدم بوآ بخوره
سوهی:...بیدارم
تهیونگ:بدگرل شکمو(خنده)
سوهی:تو دیشب منو پاره کردی بعد به من میگی بد گرل؟عهه
تهیونگ:شوخی کردم بیب
سوهی:اوم..خوراکی هام کو؟
تهیونگ:گذاشتم طبقه پایین..صبحونه خوردی؟
سوهی:نه
تهیونگ:چرا؟!
سوهی:خب گشنم نبود
تهیونگ:تا صبحونه نخوری خبری از خوراکی نیست
سوهی:یااا...ولی...
ادامه دارد...
ببخشید هم چرت شد هم کم بود
اجوما:نگران نباش پسرم من مواظبش هستم
تهیونگ:باشه ممنون اجوما
اجوما:خواهش میکنم پسرم
تهیونگ:راستی...سوهی یکم فکر نکنم حالش اوکی باشه مراقبش باش لباس تمیز هم براش بزار
اجوما:باشه نگران نباش بیدارش میکنم و لباس تمیز هم براش میبرم
تهیونگ:ممنونم
تهیونگ ویو
رفتم از عمارت بیرون حدس میزدم سوهی عاشق خوراکی باشه
برای همین رفتم کلی خوراکی مختلف براش گرفتم
دیگه حدود ۲۰دقیقه گذشته بود که خرید هام تموم شد و رفتم سمت عمارت فکر میکردم هنوز توی وان حموم باشه ولی با یه تیشرت سفید نسبتا بلند روی تخت دیدمش..
تهیونگ:خوابیدی بیب؟
سوهی:.....
تهیونگ:اه پس خوراکی ها و میدم بوآ بخوره
سوهی:...بیدارم
تهیونگ:بدگرل شکمو(خنده)
سوهی:تو دیشب منو پاره کردی بعد به من میگی بد گرل؟عهه
تهیونگ:شوخی کردم بیب
سوهی:اوم..خوراکی هام کو؟
تهیونگ:گذاشتم طبقه پایین..صبحونه خوردی؟
سوهی:نه
تهیونگ:چرا؟!
سوهی:خب گشنم نبود
تهیونگ:تا صبحونه نخوری خبری از خوراکی نیست
سوهی:یااا...ولی...
ادامه دارد...
ببخشید هم چرت شد هم کم بود
۷.۳k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.